| عناوين مطالب وبلاگ |
- تنها کار رضاشاه بزرگتون در پروژه ورسک فرستادن سازندش زیر پل بوده که اگه خراب شد اول اون بمیره که نشان از بزرگی این مرد داره و مین گذاری به دستور هیتلر
- پرسشی هست در اندیشه ام از دیر زمان آفریدست خدا انسان را یا خدا را انسان
- مزن نیشم گر نداری بهره ای از نوش ای زاهد، که این قدرت نمایی را زنبور هم بسی دارد
- از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد ترک تسبیح و دعا خواهم کرد وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند
- از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد ترک تسبیح و دعا خواهم کرد وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند
- نترسم که با دیگری خو کنی تو با من چه کردی که با او کنی ؟
- بعضی وقتا لازمه برگردی گذشته و حلش کنی یا باهاش کنار بیای وگرنه تا آخر عمر اسیرشی.
- نظر حرام کردند و خون خلق حلال
- نمی دانم چه پنداری در اینجا همدم همسایه ات در رنج و بیماری تو آنجا در پی یاری
- تکه سنگی به خود میبندم و می پرم در آغوشت...
- خدا مرا از بهشت راند، از زمین ترساند شما مرا از زمین راندید، از خدا ترساندید
- گیسویش با باد و باران گشته آشفته :-|
- خود خرابیمو در اندیشه بیگانه ها
- تو خون کسان نوشی و ما خون رزان انصاف بده کدام خونخوارتریم؟
- بوی باران تازه می آید نکند باز چشمی تر باشد
- بوی باران تازه می آید نکند باز چشمی تر باشد
- همه ی یهویی ها خوبن !! یهویی بغل کردن یهویی بوسیدن یهویی دیدن یهویی سوپرایز شدن یهویی بیرون رفتن یهویی دوست شدن یهوویی عاشق شدن ... اما امان از یهویی رفتن
- من دقیقا ۲۰۶ تا استخون دارم که تو میتونی بشکنیشون. اونوقت توی احمق صاف میای دل منو میشکنی ؟
- هزاران دشنه جای تیشه در دستان فرهاد است
- ما با یک پدیده روبرو هستیم که توی چشمهات نگاه می کنه و دروغ می گه
- پرسشی هست در اندیشه ام از دیر زمان آفریدست خدا انسان را یا خدا را انسان
- مزن نیشم گر نداری بهره ای از نوش ای زاهد، که این قدرت نمایی را زنبور هم بسی دارد
- از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد ترک تسبیح و دعا خواهم کرد وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند
- از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد ترک تسبیح و دعا خواهم کرد وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند
- نترسم که با دیگری خو کنی تو با من چه کردی که با او کنی ؟
- بعضی وقتا لازمه برگردی گذشته و حلش کنی یا باهاش کنار بیای وگرنه تا آخر عمر اسیرشی.
- نظر حرام کردند و خون خلق حلال
- نمی دانم چه پنداری در اینجا همدم همسایه ات در رنج و بیماری تو آنجا در پی یاری
- تکه سنگی به خود میبندم و می پرم در آغوشت...
- خدا مرا از بهشت راند، از زمین ترساند شما مرا از زمین راندید، از خدا ترساندید
- گیسویش با باد و باران گشته آشفته :-|
- خود خرابیمو در اندیشه بیگانه ها
- تو خون کسان نوشی و ما خون رزان انصاف بده کدام خونخوارتریم؟
- بوی باران تازه می آید نکند باز چشمی تر باشد
- بوی باران تازه می آید نکند باز چشمی تر باشد
- همه ی یهویی ها خوبن !! یهویی بغل کردن یهویی بوسیدن یهویی دیدن یهویی سوپرایز شدن یهویی بیرون رفتن یهویی دوست شدن یهوویی عاشق شدن ... اما امان از یهویی رفتن
- من دقیقا ۲۰۶ تا استخون دارم که تو میتونی بشکنیشون. اونوقت توی احمق صاف میای دل منو میشکنی ؟
- هزاران دشنه جای تیشه در دستان فرهاد است
- ما با یک پدیده روبرو هستیم که توی چشمهات نگاه می کنه و دروغ می گه